مطالب ناب

ads ads ads

موزیک من




موزیک پلیر

گلوله ها کلمه می‌شوند



گلوله ها کلمه می‌شوند گاهی
دستهایت را ساییه‌بان سرت کن
همین که زیبا شوی
عشق شلیک می‌شود به سویت
دشمن نه غولی بی دست و پاست
نه آدمی عجیب و غریب
دشمن یکی شبیه من است؛
وقتی دوستش نداری دیگر

تا کی روزها بگذرند





تا کی روزها بگذرند 
و من پیراهن اتو زده‌ام را 
بر میخ این دیوار آویزان ببینم
من مانده‌ام این‌جا 
از شنبه تا پنج‌شنبه 
کارت حضور و غیاب 
دلواپسم می‌کند و 
آوازهایم سر کوب می‌شوند 


من مانده‌ام این‌جا 
که نان جای شعر را می‌گیرد و 
جای شعر حرف می‌زند 
جای شعر تصمیم می‌گیرد 
جای شعر شعار می‌دهد
من مانده‌ام این‌جا 
با برگ‌های تقویمی که 
هیچ صبح‌اش سفر نداشت 



تقديــــــــــــــــــــــــــــــــــــم به عشقـــــــــــــــــــــــــــــــم


میخــوام ازت تشکــــر کنـــم...!

واسه بودنــــت!

واسه اینکـــه تـــوی ایـــن قحطیـــه محبـــت، بی منـــت بهـــم محبـــت میکنـــی !

ممنونـــم که تحملـــم میکنـــی، ممنونـــم کـــه غـــم سنگیـــن تـــو نگامـــو میخونـــی!

ممنونـــم که وقتـــی دلـــم از دست همـــه پره، کنـــارم میمـونـــی

و با صبـــوری به همـــه حرفـــام گوش میـــدی، اینجـــوری خیلـــی آروم میشـــم

ممنونـــم که اگـــر بعضـــی وقتـــا کـــم لطفـــی میکنــــــم،

اونـــم نه از روی عمـــد فقط از روی بی حواســـی بازم کنـــارم میمونـــی

و هرچنـــد ناراحتـــی و از توی چشمـــات میخونـــم، امـــا بازم میگـــی عیبـــی نداره...

بیشتـــر از ایـــن نمی تونـــم بگـــم! 

چـــون این جوری اشکام نمیـزارن دیگـــه بنویســـم...

فقـــط ممنـونـــــم عشق خـوبـــم

کـــاش بتونـــم تمـــام ایـــن محبتـــاتو جبـــران کنـــم

اونـــم نه یه جا، خـــورد خـــورد و کـــم کـــم که بودنت طـــول بکشـــه..... 

خـــودت میدونـــی که به شـــدّت دوستت دارم

هم مـــن و هم خـــودت اینـــو فهمیدیـــم که دوست داشتـــن از عشـــق خیلـــی بهتـــره....

پــــــــــــس................

 دوســـتت دارم بیشتـــر از معنـــای واقعـــی کلمـــه دوست داشتـــن 

 دوســـتت دارم چـــون تو ارزش دوســـت داشتـــن رو داری 

 دوســـتت دارم چـــون تـــو نیـــز مرا دوســـت داری 

 دوســـتت دارم همچـــو طلـــوع خورشیـــد در سحـــر گاه عشـــق 

 دوســـتت دارم همچـــو تکه ابرهـــای سفیـــدی که در اوج آسمـــان آبی در حـــال عبورنـــد 

 دوســـتت دارم چـــون تو رو میخواهـــم و تو نیـــز مرا میخواهـــی 

 دوســـتت دارم با تمـــام وجودم، با احســـاس پر از محبـــت و عشـــق 

 دوســـتت دارم بیشتـــر از آنچـــه تصـــور می کنـــی 

eshghiiiii to



●✦ گاهــــــــــــــــــــــے ✦●

●✦ حتـــــــے با شنــــــیدن اســـــم تــــ♥ــــو ✦●

●✦ قـلبــــــــم تــند تنـــد میزنــہ ✦●

●✦ بدنـــم گـرم میـشــہ ✦●

●✦ تـــ♥ـــو با مــــــن چـیکــار کـردے عشـــ♥ــــقم ؟ ✦●

●✦ این هــمـہ شــیـــــدایــے فــــــقط با شــــنیدن یـہ اســــم ✦●

●✦ بـہ اســـــــــمت قســــــم ✦●

●✦ تـــو واسـہ من یــہ حـــــــس دیـگـہ اے ✦●

●✦ یــہ حـس تکــــــــرار نـشدنـــے ✦●

لمـس ڪن …



•°~ ڪلماتے را ڪہ برایـت مے نویـسم ~°• 


 •°~تـا بخـوانے و بفـهمی چـقدر جایـت خالیـست ~°• 


 •°~تـا بـدانے نبـودنت آزارم مے دهـد‌ ~°• 


•°~لمـس ڪڹ نوشتہ هایے را ~°• 


 •°~ڪہ لمـس ناشـدنیسـت و عـریاڹ ~°• 


 •°~ڪہ از قلـبم بـر قـلم و ڪاغـذ مے چـکد ~°• 


 •°~لمـس ڪڹ گـونہ هایـم را ~°• 


 •°~ڪہ خیـس اشـڪ اسـت و پـر شـیار ~°• 


 •°~لمـس ڪڹ لحـظہ هایـم را ~°• 


 •°~”تـویے” ڪہ مے دانے “مڹ” چگونہ ~°• 


 •°~ عاشـــــقت هسـتم~°• 


 •°~لمـس ڪڹ ایـن بـا “تـو” نبـودڹ ها را ~°•
•°~لمـس ڪڹ ~°• 


 •°~همیـشہ عاشـقت مے مانـم ~°• 


 •°~اے بهتـرین بـهانہ ام

گرگ


تازگـــــی ها آدمـــــها، #آدم می دَرنــــد و گــُرگـــــ 
های بیچـــاره بیکـــار شده انــــد ...

غروب



غروب برای تو خاطره است اما برای من.....
برای من خاطره نیست تداعی خاطره هم نیست
رنگی است به برنگ آتش آتشی
که میسوزاند عزیزترین کسانت را
....
اهل قلمم اما نه برای مردم
برای دل خودم
آنقدر مینویسم
که دل سنگ بشکند
اشک آسمون روی گونه زمین بغلتد..
آنقدر مینویسم
تا دیوار مات بماند واز این سکوت دیرینه بشکند
تا واژه ها زار بزنند به حال زارم...
دلم میخواد گریه کنم
اما یکی در سینه ام میگه گریه نکن
جام بلورین غرورت را زیر سنگینی نگاه ماه نشکن..
ببین ستاره ها دارند برات چشمک میزنند
شاید میخوان بتو بگن
که غم صدآسمون نیز نباید تو را بشکند
ببین ما هنوز روشن ماندیم
ببین به این کوچکی روشنی بخش آسمان
به این بزرگی هستیم
ولی دلم میگوید گریه کن
شاید اشکهایت آتش درونت را فرو نشاند
و مرهمی باشد برای زخمهای التیام نیافته ات
برای خنجرهای از پشت خورده
و برای گناههای نکرده.....
ناخواسته بدنیا آمدم دنیا نه..
قربانگاه..
وقربانی شدم در اجتماع
اجتماع نه جنگی پر از گرگای حریص..
روباههای مکار...
برای این غروب را دوست دارم
که بطور وحشتناکی غم انگیز است
و آهنگ قلب محزونم...
غم انگیزتر از غروب است...
برای این غروب را دوست دارم
که رنگش در خیالم آن شعله هایست
که میسوزاند گرگای انسان نما را......
و من اینطور احساس میکنم
که سرتاسر وجودم زندان دور افتاده ایست
از مشتی امید فریب خورده
وروحم جنگلی متروک و سرگردان از آرزوهای عاصی....
و تو اینک خورشیدی تابان شدی
بر ظلمت این جنگل متروک
و مقدمه ای بر بایان این شب وحشت زده...

بزار بگم



بازم واست بذار بگم...
بذار ساده و روان بگم و از جملات قلمبه و سلمبه فاصله بگیرم
خدا زیباست و زیبایی را دوست داره
بذار بگم که عشق از اولین نگاه متولد میشه
و گاهی عشق با اولین کلام
و گاهی با اولین حس مشترک
حتی اگه فرسنگها فاصله باشه
این حس تیر خودشو بر قلب عاشق فرو میکنه
واو را اسیر خودش میکنه
این اسیری و در بند بودن لذتی داره وصف ناپذیر
آدم شب و روزش یکی میشه
خورد و خوراک نداره
و احساس گرسنگی نمیکنه
تنها یک نیاز را حس میکنه
فقط یه بار فقط یه کلامی از یار بشنوه
یا جمله ای از یار بخونه
یا اگه خوش اقبال باشه لحظه ای محبوبشو ببینه
این میشه تمامی خوشی ولذتش
 هر جا نگاه بکنه جلوه معشوقشو میبینه و بس
عاشقی به گفتن یه جمله دوستت دارم نیست
عاشقی دل میخواهد و جرات
عاشق بایس از علایق و وابستگی هاش راحت بگذره
تا به اصل برسه
به نیاز دلش برسه
لبیک بگه به فریاد بی صدای قلبش..
یا ابراهیم وار باشه
بایِستی از میان آتش بگذرد
با اینکه میداند شاید بسوزد وخاکسترش بجا بماند
عاشقی یعنی پروانه بودن وخود را به شعله شمع سپردن....
واز این سوختن آگاهانه لذت بردن...
عاشقی را باید حس کرد
نمیشه نوشت
کلمات قادر نیستن عاشقی را توصیف بکنند
که باید با زبان دل عاشقی رسم کرد
عاشقی یعنی دل سپردن 
اما و اگر عاشقی یعنی♥ یکی شدن دو جسم در کالبد یک روح♥
عاشقی سر سپردن بی آنکه بدانی این سرسپردن ترا از تو میگیرد
اینجور عاشقی کیماست
اما هست خوب دور برتو نگاه گنی خواهی دید
تو داستان شیخ صنعان و دختر ترسایی را شنیدی؟؟
عاشقی یعنی شیرین و فرهاد
لیلی و مجنون
و در زمان ما کم نیستن شیرین و فرهادهای گمنام
که جانشان را فدای معشوق کردن
ویا شیرین و فرهاد هایی که برعکس آن اسوه ها بهم رسیدن
بیا ما اینچنین باشیم واز این دریچه نگاه کنیم...


عشق واقعی

بذار تا بهت بگم.....
گاهی یک اتفاق ساده زندگی و طرز فکر و راه و روش آدمو عوض میکنه..
از این اتفاقای شیرین تنها یه بار در طول زندگی پیش میاد و اگه نتونی حفظش کنی مثل
سیمرغ پرواز میکنه و میره و برای بدست آوردنش اگه بتونی بایس از هفت خان رستم
بگذری...
عشق گاهی معنی خاص وحقیقی خودشو به آدم نشون میده
آخ که عشق وشور واقعی مثل هدیه های بهشتی شیرین ووصف ناپذیره...
عشق واقعی روح افسرده را به نشاطی ابدی دعوت میکنه
عشق واقعی توش همه چی هست هرچی که تو را راضی و خوشحال نگهداره...
عشق از نوع اصلیش خوبه نه عشق کاذب گذرا
عشق بایس زیر پوستی باشه نه موش گرفتن برای غیر رضای خدا...
لذت مصاحبت عاشق با معشوق ذاتی نیس که بشه با بازی جملات به توصیف کشاند..
این لذت تمام مولکولهای بدنت را برقص در میاره و دوست داری معشوق را به سینه بفشاری
آنقدر که بشه بخشی از وجودت..
عشق واقعی آفت غم وناملایمات زندگیس
آدم دیگه به چیزی جز معشوق فکر نمیکنه که سایر فکرای بد عذابش بده...
اگه عذابی هس از عشق مردن هس که رنج کشیدن در هوای عاشقی عین لذت است...
وباید این اتفاق بیافتد تا اینگونه احساس را تجربه کنی...
عشق بی ریای صمیمانه تولدی دوباره با معیارهای نو و آرامش بخش به همراه میاره..
تو دیگه مال خودت نیستی مال کسی هستی که مثل هیچکس نیس
به هرکی نگاه کنی اونو میبینی ذهن و قلبتو تسخیر میکنه و این تسخیر اولین تسخیری است
که رضایت به لب میاره...


عشق واقعی نفسم



عشق واقعی
بیقراری
بیتابی
دلتنگی
و اشک شوق میاره...
عشق واقعی
دردی میاره
که کشیدن درد
برای عاشـــ♥ــق عین لذته...
قشنگ ترین لحظه...


لحظه ی بوسیدن پیشونی کسیه که


قلبش سند خورده به نامت...

باتو


امروز هم
کنار فاصله هامان
نشسته ام
امروز هم
دلم
لبالب از اشتیاق توست
با تو
تمام شده این نا تمام من
با تو
لبریز از ستاره شده آسمان من
با تو
قرار گرفته دل بی قرار من


غروب



غروب هم زیباست ،

در واقع نوعی طلوع است ،

غروب را دوست دارم

چون تنها همدم من تنها می باشد .

غروب را دوست دارم

چون میتوانم با او بی دغدغه درددل کنم ،

بَه که چه زیبا گوش میدهد .

غروب را دوست دارم

چون تنها شاهد و مَحرم اشکهایم

در  فراق یارم میباشد

و با انوار طلایی خود

فقط صورتم را نوازش میکند .

غروب را دوست دارم

چون که همرنگ چشمان غمدار خودم میباشد .

غـــروب را دوست دارم ،

چـــون غـــروب است .

راستی غـــروب خیـــلی زیبــاست ،

غــــروب با غــــم تنهــایی من خــویشـاونــدی

 نـزدیــک دارد.

غــروب و غـــربت هــر دو زاییده همند ،

چرا کــه غـــروب در غـــربت زیباست ،

ای کــه در غربــت مـــرا

عـــاشق طـــلوع کــردی نگذار طلوعت

در قلب من با غـــروب هم آغوش شود .

ای کـه در ایـن دیـار غـریب

تنها مونـس و غمخـوار منی به حرفم گوش ده ،

حرفــی کـه از اعمـاق قلبـم برایـت مـی گـویم ،

 حـرفی کـه از نقطـه اوج سـادگـی دلـم

بـرایت فـرستـاده میـشود ،

حـرفـی کـه بـا تمــام وجــودم

بـرایـت هــدیـه میـشود ،

حرفـی کـه جـزء ایـن چنـد کلمـه نیـست

((  دوستـت دارم  ))

دلگیر


از " نبودنـــــت "




دلـــگیر نیستم


 


از اینکه روزگاری


 


"همه ی دنیایم بـــــــودی "



دلگـیــــــــرم...


******


دلمــ بهانــه ات رآ می گیــرد


چقـَدر امـروز حس میکنمـ نبودنت رآ . . .


صدایت در گوشم می پیچد . . .
 
و مـن بی اختیـــار میگویم :
 
جـآنَم !؟

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

codebazan

codebazan